پیش نوشت: این پست مال خودمه...اگه حوصله خوندن مطالب شصخی رو ندارید نخونید بعد بگید آرون چرت و پرت نوشت!
خب از دو هفته ای که گذشت بگم!
یه استادی داریم 1:55 ما رو سر کلاس نگه میداره! دقیقن همه مون در حال جون کندنیم سر کلاس! نبفهمه که نمیکشیم!
یه استاد دیگهای داریم به رخمون میکشه که بیشتر از ما بلده! مثلن انگار قرار بوده ما بلدتر باشیم!کج کج هم حرف میزنه!
یه استاد دیگه ای هست جو گیره! یه جا که باید عصبانی بشه، با ملاطفت برخورد می کنه، یه جا که باید عادی رفتار کنه، عصبانی میشه!
استاد انقلاب خو ترکونده بس که چرت و پرت میگه! همکلاسیای عزیز هم خو بدتر چرت میگن و هدفشون فقط اینه استاد رو خیط کنن!
وای استاد مبانی کامپیوتر!!!!!!!
اونقدر کوچولو و ریزه و جوونه که وقتی اومد تو کلاس نفهمیدیم استاد اومده!
یه کلاسی هم برامون میذاره! حالا این کامپیوتر چیه تو اینهمه به ما پُزِش رو میدی! حالا مثلن من که تبدیل دودویی به شونزده شونزدهی رو نمیدونستم، به کجای زندگیم برخورده بود؟! اگه راس میگی بیا تجزیه پاس کن و nتا مکانیسم واکنش یاد بگیر!
ولی خیلی جنتلمنه!
داشت یه مثالی میزد که مثلن ما بتونیم عملکرد چنتا از سخت افزارای کامپیوتر رو درک کنیم، وسطش یههو ایستاد، برگشت یه دید زد کلاسو... دید همه مون این شکلی هستیم: بعد یه لبخند کُشنده زد! همونجور نصفه حرفشو ول کرد دیگه ادامه نداد! ما خودمون پکیدیم از خنده!
----------------------------------------------------------------------------
پ.ن1:گاهی کمی بیخیالی هم بد نیست...از تجزیه تحلیل رفتار دیگران خسته شدم! نمیشه بیمنظور کسی کاری انجام بده؟ یه آدم صاف نیس که هی پس و پیش کاراش گیر نداشته باشه...؟
پ.ن2: از منظورایی که دیگران بیخود از رفتار من برمیدارن حوصلهم سر رفته...نمیشه کاری انجام بدی! صدتا تفسیر میکنن برات!
پ.ن 3: نگین پ.ن1 به درِ پ.ن2( این به اون در منظورمه!) از نیش و کنایه هم خسته شدم! چرا اگه کسی حرفی داره رک نمیزنه؟ از لفافهپیچی بدم میاد...
پ.ن4: اتوبوس شب رو تجربه کردم! شب ِ جاده دز- اهواز از روزش خیلی قشنگ تره!
کلمات کلیدی:
ای دوست...
میشناسی مرا؟
ببخش...
طغیانهای دیگرگونهام
شاید از قابیل باشد...
آخر
من از نسل هابیل نیستم...
میدانی...
گلوگاه فریاد را
مدتهاست دریدهام
اما
چارهای
جز تپش دوبارهی قلب نیست...
اکنون
آیا
می شناسی مرا...؟
پ.ن اول: واقعن از اون چیزی که فک می کردم سرم شلوغ تره! از 8 صب تا 5 عصر!!!!!!!! ولی امروز یه حال اساسی کردم! یه روزنامه،تو یه ستون کامل، خبرای منو کار کرده بود!
پ.ن دوم: یه افتضاحی بود امسال ثبت نام جدیدالورودای دانشگا!!!!!! فک کن همه شون با چمدون و رختخواب پلاسن رو چمنا! یا زیر درختا!!!!!!! تازه انگار خابگا هم نمیخوان بدن!!!!!! بخبختا!
پ.ن سوم: لعنت به 63 که چسبیده بیخ ریش نداشتهمون!!!!!! اَه! من نمیدونم به کی میدن این اتاقای طبقه پایینو!
پ.ن چهارم: این پ.نها جهت دل خودمان نوشته شده و هیچ ارزش دیگری ندارد و نخواهد داشت! بیزحمت بچسبید به همون پست!دی:
کلمات کلیدی:
یاد نمی خواهم
یادگار نمی خواهم
خروش خراشناک بی محابایت را
از لحظه های در به درم بردار ...
باور نمی کنی؟
این منم...
بگذار
برای تمام دم های از دست رفته ام
بازدمی بیابم
آنگاه
تمام زهرهای بیست سالگی را
در دمی
خواهم نوشید...
پ.ن 1 : بد زهریه این بیست سالگی! بد!!!
پ.ن2: جمعه میریم سر خونه زندگیمون! گفتیم میریم ولی نگفتیم میریم سرکلاس!! وقتی رفتیم هم خو طبق معمول برگشتنمون با خداس! کامنتا رو هم هفته دیگه راحت میتونم بچکم اما از دو هفته دیگه که میریم سر کلاس و وقتمون هم کیپ تا کیپ پره ( حتا 12-2 !!) احتمالن فقط با موبایل بتونم وبمو بچکم! خلاصه ... از اونجا که کامنتینگ جدید پارسیبلاگ تو موبایل به کامنتای خصوصی لینک نمیده، فقط میتونم عمومیا رو بخونم! گفته باشم!
پ.ن3: در کنار حواشی که می پردازید بهشون، اصل پست رو هم فراموش نکنید پلـــــــــیز!!!
غررالحکم: خرد را دریافت نکرده انکه از حد و مرز خود تجاوز کند.
من این جمله رو چندبار به چند نفر باید بگم؟! چرا حواسمون نیست که تا کجا میتونیم بریم جلو؟! و جالب هم هست که وقتی به کسی که حد خودش رو نشناخته اینو میگی، بهش برمیخوره و ناراحت هم میشه! برای آرون شید قابل پذیرش نیست.آرون شید شوخی و تعارفی با کسی نداره و رک گوییش هم یه حُسنه!
ژانر: اینایی که تو وبشون دوتا اسمایلی میذاری، بعد فک می کنن تو فیسشون هم همینطوری نیشخند میزنی!
کلمات کلیدی: