وجود نفس بریده ام، روی جاده ی بی عبورت پنچر می شود...
حالا می فهمم که چرا جاده ات این همه خلوت است...
گواه باش...خودت هستی که به بیراهه می کشانی ام!
میدانی...! آبی کمرنگت را مدتهاست ندیده ام...
پ.ن: از دست تجزیه خلاص شدم! وای باورم نمیشه!5 روز خرکشی تموم شد! لااقل الان می دونم که دیگه پاسم!
پ.ن2: هرگز به خاطر هیچ امتحانی از برنامه های رادیوییم نمی زنم!!!!! اینم یکی از شعرای خوشکلی که پخش شد و منم نوشتم تو کتاب!!!!!!!
چند روز بعد نوشت: الان از سر جلسه بلند شدم! حالت تهوع ناجور!!!!!!!!!!!!
نشسته بودم ته کلاس و شاهد تمام از پشت خنجرزنی های رفقای عزیز !!!! من میتونستم جزومو راحت باز کنم! که به جای 14 ، 19 بگیرم!!! اونوقت... . فقط متاسفم...!
کلمات کلیدی:
روزهای من هیچکدام به شب نمی رسد...
شبهای من کجاست...؟
پ.ن:دارم به یه ایده ی جدید می فکرم! که شاید خیلی خوشایند نباشه...نی دووووووووونم!!!!!!!!!!
کلمات کلیدی:
هیچ چیز بدتر از این نیست که بری از کوه بالا و نیمه های راه که برسی، حواست پرت بشه، دستتو بگیری به یه سنگ لق، پاتو بذاری یه جای بد... و بعد... سقوط آزاد... با مخ میکوبی زمین... هرچی زحمت کشیدی هیچ میشه.
خدا میدونه که چقدر طول میکشه تا خودت رو جمع و جور کنی... تا دوباره بتونی سرپا بایستی. شاید دیگه فرصتی برای رفتن نباشه...شاید همین لحظه آخرین فرصت تو باشه...شایـــــد... .
بیشتر از این که بد باشه، ســــــخـــــــتـــــــــــه...
این که بدونی داری جون میکنی و هیشکی نیست که دستت رو بگیره...
ای فرزند آدم! زمانی که خدا را می بینی که انواع نعمت ها را به تو می رساند و تو معصیت کاری، بترس... . نهج البلاغه-حکمت 25
پ.ن1: امروز روز جهانی بدون دخانیاته...یه چیزی هم من مناسبتی بگم! دیشب یکی از بچه ها اومده بود به این و اون التماس می کرد که توروخدا کسی نمیخواد بره تو محوطه منم باهاش برم؟
بعد که دید خبری نیست و کسی نمیخواد بره پایین، داد زد : اصلا به درک! خودم تنها میرم!!!!!!!
بعدا فهمیدیم طرف معتاد شده !!!!!! اونم به تاب بازی!!!!!!!!!
کلمات کلیدی: