روزهای من هیچکدام به شب نمی رسد...
شبهای من کجاست...؟
پ.ن:دارم به یه ایده ی جدید می فکرم! که شاید خیلی خوشایند نباشه...نی دووووووووونم!!!!!!!!!!
کلمات کلیدی:
هیچ چیز بدتر از این نیست که بری از کوه بالا و نیمه های راه که برسی، حواست پرت بشه، دستتو بگیری به یه سنگ لق، پاتو بذاری یه جای بد... و بعد... سقوط آزاد... با مخ میکوبی زمین... هرچی زحمت کشیدی هیچ میشه.
خدا میدونه که چقدر طول میکشه تا خودت رو جمع و جور کنی... تا دوباره بتونی سرپا بایستی. شاید دیگه فرصتی برای رفتن نباشه...شاید همین لحظه آخرین فرصت تو باشه...شایـــــد... .
بیشتر از این که بد باشه، ســــــخـــــــتـــــــــــه...
این که بدونی داری جون میکنی و هیشکی نیست که دستت رو بگیره...
ای فرزند آدم! زمانی که خدا را می بینی که انواع نعمت ها را به تو می رساند و تو معصیت کاری، بترس... . نهج البلاغه-حکمت 25
پ.ن1: امروز روز جهانی بدون دخانیاته...یه چیزی هم من مناسبتی بگم! دیشب یکی از بچه ها اومده بود به این و اون التماس می کرد که توروخدا کسی نمیخواد بره تو محوطه منم باهاش برم؟
بعد که دید خبری نیست و کسی نمیخواد بره پایین، داد زد : اصلا به درک! خودم تنها میرم!!!!!!!
بعدا فهمیدیم طرف معتاد شده !!!!!! اونم به تاب بازی!!!!!!!!!
کلمات کلیدی:
بغض هایم
چه ناشیانه
بر دیواره های سنگی
چنگ می زنند...
اشکی نیست
تـــــــــــنـــــــــــــــهـــــــــــــا
گلوی خراشناکی
که فریاد را
به اسیری برده است...
پ.ن: از این هفته که امتحان هام شروع میشن ممکنه کمتر فرصت کنم بیام. کامنت ها تا اطلاع بعدی عمومی خواهد بود.
کلمات کلیدی: