لحظه هایم
بیرحمانه از تو می گذرند
مرا
در نجوای سحرگاهی ات
متروک مکن...
از من عبور کن
که در خود فرو رفته ام...
جاری ام کن
که به جرم رکود
دستخوش خواستن هایم...
هجوم ملتهب بغض های فروخورده
به رگبار تاریخم می بندد...
و ندا...
ندایی دور...
روح مصلوب من...
از ژرفنای مخوف درون من...
کلمات کلیدی:
منم خو هیچی درس نخوندم! ولی خداییش امسال خوب گشتیم. حداقل خوبه حسرت بیرون نرفتن به دلمون نموند! حالا درسا رو یه جور می رَدیم! دی:
پ.ن: هیچ چیز بدتر از این نیست که چیزی رو که ازش متنفری بهت تحمیل کنن...(عجب جمله ای شد!!!!!!!!!!!)
کلمات کلیدی:
نوروز...؟ نه روزم نو شد نه شبم... .خوب یا بد،همونی هست که بود... . سالی که خوب شروع و لعنتی تموم شد...سالی که لعنتی شروع شد و آخرش رو نمی دونم.سال گذشته بهترین تجربه ها رو برام داشت... پستی بلندی هایی که هر کدوم قد یه دنیا می ارزیدن... و دوستای خوبی که پیدا کردم. گرچه امسال بد شروع شد ولی میخوام خوب ادامش بدم. میخوام دوباره بشم همون آرون ِ 6 ماه پیش .
شب نوشت...
بهار شد...
من ماندم و یک دنیا زمستان
در تنگنای بی حد نشایدها...
محبوس
در سیاهچال خودساخته ام...
دیگر
خیزش شبناک نبایدهایم را
پایانی نیست...
روح برهنه ام را
حد حرمت می زنم :
" رانده شده "...
دستهایم را بنگر
که در هیچستان
کوروار، دستاویز می جویند
نمی یابند...
نمی یابند...
و چه شد؟
کنج تنهاییم را باد با خود برد...
و اکنون
من
تنها
وسط اتوبان
با چشمهای بسته
هوا را می کاوم...
بازی زندگی...!
و هر ثانیه
آکنده خنجری می شود از ستم در دستم...
که را دیده ای
که ازپشت
بر خود خنجر زند؟
بارها و بارها...
امشب به سحر نخواهد رسید
تا فردا
چند ثانیه راه است؟
کلمات کلیدی: