دور شده ام
یک دنیا...
سخت است
اما
میخواهم از بستر چشمهای تو برخیزم...
پ.ن1: میدونم هیچکدوم بندهای این نوشته در ظاهر به هم هیچ ربطی ندارن! باطنشو هم که فقط خودم میدونم... پس لطفن تحملش کنید.
پ.ن2: انگیزه برا درس خوندن نیس... چه برسه به ارشد! بچه ها چه انگیزه ای دارن که میخوان 7 ترمه تموم کنن، خدا میدونه...
کلمات کلیدی:
تو را
به سکوت های شبانه ام
سنجاق کرده ام...
آخر
می خواهم
کمی هم
خواب های خوب ببینم
از پس این همه بیرنگ خواب های تکراری
تکــــــــراری...
تکــــــــراری..
..
.
اختصاصی نوشت:هرچی آرزوی خوبه
مال تو...!
مبارک باشه!
کلمات کلیدی:
از دلتنگی با من مگو
در جبرگونه های زندگی رهایم کن
آخر...
من هم دلتنگ بودم
اما
کسی نفهمید...
پ.ن1: کاش همونطوری که نامجو میگه، فقط زاده ی آسیا بودن جبر بود... .
پ.ن2: قرار بود این پست یه مطلب بلند بالا باشه...اما همینقدرکافیه! نمیخوام اعصاب بقیه رو هم مثه خودم به هم بریزم...
----------------------------------
بعدن نوشت: الان همه چی بهتره! مامانم کافی بود تا با یه سخنرانی غرا(!!!!) منو ازین رو به اون رو کنه! گرچه شرایط به همون بدی قبله، اما دیدگاه من میشه گفت تغییر کرده!! تشکر ویژه از مامان عزیـــــــزم!
کلمات کلیدی: