فقط خود من میدانم که در هزار توی افکارم چه می گذرد... .
تو که بیرون مرا می بینی، تو که از درون من خبر نداری، چرا کنایه ...؟
...
کلمات کلیدی:
فریاد از این همه جدایی...
پژمرده گلهای آشنایی...
کمتر به من خسته جفا کن...
آخر به خدا هست خدایی...
م.امید میگه:
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان کس نیست؟
پ.ن:تازه کتاب (عصر قهرمان) اثر (یوسا) رو تموم کردم...عالی بود. توصیه میکنم حتما بخونین
کلمات کلیدی:
پشت پلک های بسته ام رویایی است
که سال ها
از هجوم حسرتش می سوختم...
رویایم می توانست جان بگیرد
و از درد جانکاهم بکاهد...
تازیانه ی فرهنگ زمانه نگذاشت...
همیشه کسانی را می دیدم
که رویای من بی ارزش ترین داراییشان بود...
و من بی بهانه سرکوب شدم...
سالها گذشته است...
رویای من مرده است...
و بلندای تاریخ، قضاوت خواهد کرد...
کلمات کلیدی: