ای دوست...
میشناسی مرا؟
ببخش...
طغیانهای دیگرگونهام
شاید از قابیل باشد...
آخر
من از نسل هابیل نیستم...
میدانی...
گلوگاه فریاد را
مدتهاست دریدهام
اما
چارهای
جز تپش دوبارهی قلب نیست...
اکنون
آیا
می شناسی مرا...؟
پ.ن اول: واقعن از اون چیزی که فک می کردم سرم شلوغ تره! از 8 صب تا 5 عصر!!!!!!!! ولی امروز یه حال اساسی کردم! یه روزنامه،تو یه ستون کامل، خبرای منو کار کرده بود!
پ.ن دوم: یه افتضاحی بود امسال ثبت نام جدیدالورودای دانشگا!!!!!! فک کن همه شون با چمدون و رختخواب پلاسن رو چمنا! یا زیر درختا!!!!!!! تازه انگار خابگا هم نمیخوان بدن!!!!!! بخبختا!
پ.ن سوم: لعنت به 63 که چسبیده بیخ ریش نداشتهمون!!!!!! اَه! من نمیدونم به کی میدن این اتاقای طبقه پایینو!
پ.ن چهارم: این پ.نها جهت دل خودمان نوشته شده و هیچ ارزش دیگری ندارد و نخواهد داشت! بیزحمت بچسبید به همون پست!دی:
کلمات کلیدی: