سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، پیرِ زناکار، دولتمندِ ستمکار، فقیرِمتکبّر و گدای سِمِج را دشمن می دارد و پاداشِ بخشنده منّت گذار را از میان می برَد و متکبّرِ گستاخِ دروغگو را سخت دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

عصر روزی که میتونست شروع جدیدی برای فرداهای نزدیک یا دورم باشه، به جای اینکه هیجان زده، شاد یا ذوقیده باشم، دیدن هرچیزی یه عالم به خستگیام اضافه میکرد. انگار تو این دنیا نبودم. تو پیاده روی های دوبارانه ی هر روز، عادت کرده بودم که تو طول مسیر به آدما نگا کنم، برم تو مخشون و یادم بره کی میرسم. آدمایی که هیشکودومشون شبیه من نبودن؛ حتا یه وجه اشتراک ظاهری هم نمیتونستم پیدا کنم. گاهی هم یادم میرفت عجله دارم، آروم میرفتم تا بهتر ببینم و وقتی یادم میومد دیرم شده، شاکی میشدم از اینهمه سربه هواییام. شاید اگه عطاری سر کوچه و حصار آبی مترو نبود، همونجوری میرفتم تا... یه جور سرگیجه س. یه جور گنگیِ بد که حتا راه رفتن آدمو از ریتم میندازه. نگاه میکنی ولی نمی بینی. حتا یادت نمیمونه به چی داشتی فک میکردی فقد ممکنه از لبخند ناخواسته یا سوزش چشمات بفمی فکرای خوبی بوده یا نه.
عصرایی که باید توشون خستگی در میکردم تلنبار میشن رو هم تا یه روز بشن قد یه کوه. صبر میکنم تا همه برن اونقدر که من آخرین نفر باشم. بعد میزنم تو خیابونِ شولوغِ شولوغ. همینجوری! بی هدف! تا دم غروب تو خیابون میچرخم تا حداقل ملال شبهام دامنگیر عصرام نشه. شبای دلگیر و بی حوصله ای دارم. همه دلخوشیم اینه که روزا رو بشمرم تا چارشمبه بشه، تا شاید آخر هفته بتونم یذره از انرژی از دس رفتمو جبران کنم. شاید خیلی زود باشه برای اینکه حرفی رو که دو پست قبل زدم پس بگیرم ولی گاهی شرایط اونجوری پیش نمیره که آدم فک میکنه.

+ خیلیا یادشون میره خیلی چیزا رو. یادمون نره خیلی چیزا رو.. مثل اینکه باید گاهی زل بزنیم فقد: بی حرف، بی منظور. 

+گاهی نمی فهمم تو چشای بعضیا چه خبره.. وقتی بام حرف میزنن نمیفمم واقعن راستشو میگن یا اونقد دوروغ گفتن که چشاشونم باورشون شده. قبلنا آدمای اینجوری کمتر بودن.

+ این رودلی که یه مدته دچارش شدم از نا امیدی نیس برخلاف تصور بعضی دوستان.. بلکه چیز دیگریست.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط آرون شید 92/1/23:: 12:24 عصر     |     () نظر

درباره

آرون شید
در توضیح اسم وبلاگم همین بس که " آرون " به معنای " نیک "است. باشد که گفتارمان , پندارمان و کردارمان نیک باشد... (شید) در فرهنگ فارسی معین به معنای خورشید و روشنایی است. // اینم بگم که نه من همونیم که چش باز کردم تو این دنیا و نه این همون دنیاییه که من چش باز کردم توش
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها